مدح و شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیهالسلام
شـیـعه بایـد نـیـمۀ شـوال را از بَـر کند عـبرتِ جنگِ اُحـد را ذرّهای نوبـر کند با مُروری جِدّی از تاریخِ دوران، خویش را در کنار مصطفی روحی فِـدا، باور کند از غنائم، لحظۀ بُحبوحه باید دست شُست ورنه کِی دفعِ خطر از جانِ پیغمبر کند الگوی رزمندۀ اسلام، اخلاصِ علی است حمزه در جنگ اقتدا بر شیوۀ حیدر کند دید مولا میزند تیغ از یمین و از یسار تا ز خـتم الانـبـیا، دفـعِ بـلا یکـسر کـند «لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفـقار» برترین مدحی است، کز مولای ما، داور کند شد علی شیرخدا و حمزه شد شیر رسول تا تهاجـم بر سپاهِ مشـرک و کافـر کند شیر میخواهد، زنَد شـیرازۀ دشمن بهم حمزه یکجا میتواند، دفعِ صد لشکر کند شیعه باید از جناب حمزه گـیرد درسها سیـنۀ خود را سپر، در یاریِ رهبر کند بولهبها را نشانَد جای خود، در هر زمان غیرتِ دینیِ خود را فاش در منظر کند دختِ نامشروعِ بوسفیان، جگرخوار از چه شد؟ زانکه لشکر را تهی از حیدرِ دیگر کند حیف که امرِ نبی را، پشتِ گوش انداختند فرصتی شد تا جگرخواره، لب از خون تر کند حکمِ پیغمبر زمین ماند و غنیمت اصل شد خصم باید هم که دستِ خویش را برتر کند وای بر قومی که از تکلیف خود غافل شود در همین هنگامه، دشمن بر دلش خنجر کند هیچکس باور نمیکرد از سوی یک آکله خنجری وحشی تواند حمزه را پرپر کند حمزه چون از پا درآمد، مصطفی از پا نشست کاش فکری از برای حالتِ خواهر کند جسمِ سالارِ سپه را ساخت پنهان در عبا کاش فکری هم برای زینبِ مضطر کند مُثله شد، اما سرش بر نیزۀ اعـدا نرفت کِی تواند خواهر از محمل سخن با سر کند کاش حمزه بود و کس، جرأت نمیکرد از نفاق نیّتِ سیـلی زدن، بر سـورۀ کـوثـر کـند این سخن، حتی شنیدن هم برایش سخت بود بارها میدید احـمد را سخن از در کـند |